مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم
انتظار موعود
2476-3942
0
176
2014
10
23
مهدویّت و شکوفایی و بالندگی انسان
62530
FA
Journal Article
1970
01
01
مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم
انتظار موعود
2476-3942
0
176
2014
10
23
آیه هدایت و عصمت و افضلیت امام
62531
FA
Journal Article
1970
01
01
مفاد آیه اهتداء (آیه ۳۵ سوره یونس) این است که پیروی از کسانی مجاز است که از هدایت افاضی الهی برخوردارند و در هدایت کردن دیگران، از هدایت اکتسابی بینیازند. همچنین مفاد آیه این است که ایصال به مطلوب، تنها از کسانی ساخته است که از هدایت افاضی برخوردار باشند و چنین افرادی معصومند. با دلالت آیه بر عصمت امام، دلالت آن بر افضلیت امام نیز روشن است؛ زیرا معصوم بر غیر معصوم برتری دارد.
مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم
انتظار موعود
2476-3942
0
176
2014
10
23
بصیرت اخلاقی در عصر ظهور (ماهیت، ضرورت و چرایی آن)
62532
FA
Journal Article
1970
01
01
یکی از پرسشهای اساسی در مورد «عصر ظهور»، امکان اصلاح اخلاقی و تغییر و تحولات روحی و معنوی در انسانها و دوری آنان از معصیت، فسادگری، جنایت و بیداد است؛ یعنی آیا انسانها واقعاً خوب و صالح میشوند؟
بر اساس روایات پاسخ این سؤال، روشن و مثبت است؛ یعنی، اصلاح کامل و همه جانبه رفتار، اخلاق، پندار و گفتار انسانها به دست امام زمان علیه السلام و در پرتو دولت اخلاقی مهدوی صورت میگیرد.
بیان چرایی و چگونگی این دگرگونی روحی و انقلاب اخلاقی، میتواند راهگشای بسیاری از پژوهشها و رویکردهای معرفتی درباره امکان اصلاح انسان و رفع مشکلات عدیده بشر و تعلیم و تربیت او در همه سطوح باشد. تا زمانی که انسان از نظر اخلاقی و فکری، رشد نیابد و تربیت نشود و به کمال و سعادت واقعی خود نیندیشد و بدان سو گام ننهد، تمامی کاستیها، ناراستیها و ناهنجاریها باقی خواهد ماند. برای رسیدن به این مرحله از رشد، انسان باید دارای بصیرت اخلاقی باشد. درک وشناخت «بصیرت اخلاقی» و ضرورت و بایستگی آن، در این پژوهش مورد بررسی قرار میگیرد.
کلیدواژهها: بصیرت اخلاقی، تربیت عقلانی، تربیت اخلاقی، اصلاح اخلاقی، انقلاب هنجاری.
پیش درآمد
انسان موجودی است کرامت یافته، با فطرت پاک الهی و سرشته شده با مکارم اخلاقی و خرد متعالی. این خلیفه حق بر روی زمین، ظرفیت و نیروی رشد و شکوفایی فوق العادهای دارد که در پرتو آن، میتواند یک زیست فرهنگی شکوهمندی را تجربه کند و در سطح فراگیر و جهان شمول، هویت انسانی و الهی خود را بروز دهد. انسان مادی و دنیوی، دارای «بعد فرهیخته ای» است معنوی و الهی؛ که هم او را به سمت کمال و تعالی برتر سوق میدهد و هم حیات زمینی او را سامان حقیقی میبخشد. در واقع زیست پاک و بیآلایش انسانی، تنها در گرو راهکارهای مدیریتی و تجربی نیست؛ بلکه اینها فقط برای چرخش بهینه بعضی از امور دنیوی است؛ یعنی،مربوط به سطح خُرد حیات. اما سطح کلان زندگی در دو بعد مادی و معنوی، نیازمند راهکار بنیادین و نظام جامعی است که انسان را از سطح نابهنجار و غیرحقیقی جدا کرده و در یک سطح برتر و کامل تری قرار میدهد؛ یعنی، انسان به آن هویت واقعی و اصیل خود نزدیک شده و در نظام متواتر فکری و اخلاقی قرار گیرد. مهمترین مسأله این است که آیا امکان این تغییر و تحول روحی و اخلاقی در انسان وجود دارد و اصولاً چرا جامعه به این دگرگونیهای فرهنگی نیاز دارد؟ مکاتب فکری بشر، پاسخهای مختلفی به این سوال دادهاند و البته کمتر مکتب و اندیشهای هست که به طور جامع و کامل به این مسأله بپردازد و راهکار فرهنگی (فرهیختگی معنوی و تربیتی) برای رفع کاستیها و ناراستیها ارائه بدهد؛ اما ادیان الهی ـ به خصوص دین مقدس اسلام ـ به این جنبه توجه ژرفی نشان داده و رسالت پیامبران و مصلحان را، اصلاح اخلاقی و معنوی انسان قرار داده و راهکار بنیادین و فراگیری ارائه نمودهاند.
به نظر ما این نظام جامع و کامل، تنها در «دولت اخلاقی مهدوی» محقق شده و سامان مییابد. مؤلفه اساسی این نظام، رسیدن انسان به «بصیرت اخلاقی» است تا تمامی ظرفیتها و تواناییهای او شکوفا گشته و بسترهای فرو روی او در ناراستیها، دشواریها و آلودگیها برچیده شود. تا انسان به این بصیرت و خردورزی اخلاقی والوهی نرسد و از رشد فکری و اخلاقی همنوا برخوردار نگردد، دامنه رنجها و کاستیهای او، گستردهتر شده و از حیات معقول و متکامل به دور خواهد بود. فرضیهای که به دنبال طرح و تبیین آن هستیم، «بایستگی دستیابی به بصیرت اخلاقی جهت فرو کاستن ناراستیها و مشکلات بشر و رسیدن به یک جامعه برتر اخلاقی و دینی است».
در واقع اجتماع سالم در پرتو اخلاق سالم است؛ یعنی، اگر در یک جامعه فضایل اخلاقی رواج داشته باشد و اخلاق الهی بر آن حکم فرما شود، بیتردید آن جامعه از آرامش و سلامت بالایی برخوردار خواهد بود. اگر دنیای امروز در آتش ناامنی، تشویش و هرج و مرج میسوزد؛ اگر کابوس فساد و انحراف بر آن حکم فرماست؛ اگر دنیای امروز گرفتار کشمکشها، فحشا، تجاوز و دهها فتنه و فساد دیگر است؛ اگر دولت مردان همچون گرگهای درنده و خون آشام از ترس همدیگر خواب و آرام ندارند و پیوسته در اندیشه نابودی همدیگر هستند؛ اگر جوانان کشورها به انحراف جنسی آلوده شدهاند؛ اگر بیعفتی و بیبند و باری دامنگیر زنان و دختران غربی و شرقی گردیده است و ... همه و همه به علت عدم حکومت مکارم و فضایل اخلاقی در جامعه و بیتوجهی به مبانی اسلامی و آداب انسانی در اجتماع است. اگر در اجتماع، ورع، پارسایی، تعاون، همیاری، انفاق، عفت، تواضع، حسن خلق، محبت و به طور کلی عدالت به معنای وسیع و جامعش حکم فرما باشد، این اجتماع همان مدینه فاضله خواهد بود که میتوان در آن با فکری آسوده و به دور از وحشت زندگی کرد.[۱]
این پژوهش عهدهدار پاسخدهی به این مسأله اساسی و تبیین بایستگی و چرایی طرح فریضه «بصیرت اخلاقی» است.
بصیرت اخلاقی
«بصیرت» در لغت به معنای بینش، دانایی، هوشیاری و آگاهی است. در اصطلاح بصیرت همان عقلی است که با نور قدسی منور و به شعاع هدایت الهی آراسته گشته است و از این رو در مشاهده خطا نمیکند و به دلیل و برهان نیاز ندارد؛ بلکه حق را، روشن و آشکار میبیند و باطل را با خواری و ذلت نفی میکند. از این رو بصیرت، انسان را از حیرت و تشویش و تردید میرهاند و هرگونه شبههای را طرد میکند؛ چنان که صاحب منازل السائرین میگوید: «البصیره ما یخلصک من الحیره»؛ «بصیرت چیزی است که تو را از حیرت خلاص میسازد».[۲]
بصیرت در اصطلاح عرفانی، عبارت است از قوه قلبی که به نور قدس روشن باشد و با آن قوه، شخص حقایق و بواطن اشیاء را میبیند. حکما قوت بصیرت را عاقله نظریه و قوه قدسیه مینامند.[۳] مولوی نیز میگوید:
ای خدا داده تو را چشم بصیرت از کرم کز خمارش سجده آرد شهپر روح الامین
یکی از درجات مهم بصیرت، این است که هر کس را خداوند به تزکیه نفس و تصفیه دل با زهد و عبادت موفق گرداند و قلب او را از زنگار تعلّقات دنیوی پاک سازد و از این ظلمتها رهایش کند و معرفت را در قلب او روان سازد، فراست در او ظاهر و شکوفا میگردد (تفجّر المعرفه و تُنبت الفراسه)[۴] و حکمتها در قلب او پدیدار میشود؛ چنان که رسول گرامی صل الله علیه و آله فرمود: «هر کس برای خداوند چهل صباح خود را خالص سازد، چشمههای حکمت از قلب او بر زبانش سرازیر میگردد».
علامه بحرانی (صاحب رساله الطریق الی الله) میگوید: «مقصود اصلی شارع از مکلفین تقویت بصیرت ایشان است تا او را با بینش کامل و آگاهی کافی اطاعت کنند و هر چه موجب تقویت بصیرت و زیادت هوشمندی گردد، مورد نظر حق تعالی است؛ بلکه تأکید بیشتری بر آن دارد».[۵] بر این اساس بصیرت، روشن بینی، اندیشمندی و دانایی حکیمانه و انسانی است که همچون چراغی پر نور در شب تاریک، جلوی او را روشن میکند و راه کمال و انسانیت را برای وی نمایان میسازد و مانع از سقوط او در جهالت، ضلالت و حیوانیت میگردد.
بصیرت، خرد ورزی فاضلهای است که از اخلاق الهی و طهارت روح به دست میآید و بر روشنبینی و نیکاندیشی او، اثری عمیق دارد. این بصیرت اخلاقی است که در شناخت حق از باطل و عیوب فرد و جامعه، شناخت احکام الهی و موانع رشد (وسوسههای شیطانی و...) و راه نجات و رستگاری، به انسان یاری میرساند. انسانی که حجابهای هوس و تمایلات نفسانی و مادی، جلوی چشم باطن و عقل پویای او را گرفته است، نمیتواند حقایق را آن گونه که هست و راه حیات طیّبه و معقول را آن گونه که باید، مشاهده کند؛ اما طهارت روح و پاکی باطن و رشد دانایی، منجر به درک هرچه بیشتر حقایق و شکوفایی استعدادهای انسانی میشود.
بصیرت اخلاقی؛ یعنی، بر قراری پیوند بین جنبههای عقلی و فطری انسانها و تربیت و تزکیه او در جهت رشد و تعالی معنوی و روحی در پرتو دانایی و پارسایی. در واقع انسان با دو بال عقل و اخلاق، قلههای کمال را در مینوردد و مشکلات و کاستیهای ناشی از رشد رذایل اخلاقی، فزون خواهی، جهالت، بیخردی، دنیاگرایی و .... را از خود و جامعه میزداید. او در سایه بصیرت اخلاقی، چنان به روشنبینی پارسایانه میرسد که دنیا برای او فقط دار امتحان و گذر میشود و وظیفه و راه نجات خود را در فضیلتگرایی و پاکزیستی میداند و با پی بردن به زشتی انحرافات و معاصی، به فکر آباد کردن آخرت و کسب توشه برای آن میافتد.
خلاصه آنکه در تعریف و تبیین ماهیت «بصیرت اخلاقی» میتوان گفت: «رشد و بالندگی توأم فکری و اخلاقی انسان جهت رسیدن به کمال نهایی و دستیابی به روشن بینی دینی و دانایی معنوی که منجر به تزکیه و تهذیب انسان و دوری از ناراستیها و کژتابیهای گوناگون میگردد».
دو مؤلّفه همنوا (رشد فکری و اخلاقی)
عصر ظهور، دوران حیات طیبه و حیات معقول انسانی است؛ عصر حاکمیت عقلانیت و معنویت بر افراد و جوامع. دوره بهْزیستی و کمال گرایی است که کمتر نظیری میتوان برای آن تصور کرد. در این عصر، تمامی ظرفیتها و استعدادهای فطری و عقلی انسان، شکوفا میشود و با تربیت اخلاقی و عقلانی او (تزکیه و تعلیم)، حیات نوینی فرا روی او گشوده میشود. به نوشته یکی از حکما: «زمان ظهور دولت آن جناب ـ که زمان ظاهر شدن دولت ثانیه حق است ـ زمان ظهور و غلبه عقل است از روی باطنی آن که مقام ولایت است و به منزله روح است از برای روح ظاهری که آن مقام نبوت است».[۶]
در روایات مهدوی، اشارهای صریح به همنوایی و هم پوشانی دو بعد فکری و اخلاقی انسان شده و رشد و بالندگی توأم آن دو، به دست مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه مورد تأکید قرار گرفته است. امام باقر علیه السلام میفرماید: «اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم و اکمل به اخلاقهم»؛[۷]«چون قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان میگذارد و عقول آنها را متمرکز ساخته و اخلاقشان را به کمال میرساند» و نیز آمده که:«یفتح حصون الضلاله و قلوباً غفلاً»؛[۸] «قلعههای گمراهی و نادانی و دلهای بسته را میگشاید».[۹]
بر اساس روایت امام باقر علیه السلام، عقول و افکار مردم در عصر ظهور، شکوفا و متمرکز و اخلاق آنان کامل میشود؛ این یعنی، پیوند عقلانیت و معنویت انسان و رسیدن به بصیرت اخلاقی. او در سایه بینش عمیق و دانایی پارسایانه و ایمانی، ریشههای مفاسد و معایب را از درون خود میزداید و بر معرفت و معنویت خود میافزاید. در واقع دو بعد اثرگذار در انسان تقویت و رشد مییابد:
۱٫ بعد اخلاقی؛ یعنی: تربیت و تزکیه انسان، رشد فضایل اخلاقی و انسانی، شکوفایی فطرت الهی، عبودیت و عبادت گری و معنویت گرایی انسان.
۲٫ بعد فکری؛ یعنی: تعلیم و حکمت آموزی انسان، دانایی و روشن بینی او، اندیشه ورزی در مبدأ و معاد و ... تقویت خرد ورزی و فهم عمیق و واقعی محاسن اخلاقی.
بر این اساس امام زمان عجل الله تعالی فرجه پس از ظهور، با نفوذ در دل و جان و عقل مردم و هدایتهای پیامبرگونه خود، آنان را هدایت و راهنمایی میکند. مقصود از دست (وضع یده) در این روایت، دست رحمت، هدایت و شفقت الهی بر بندگان است. کلمه «ید» به معنای دست در زبان عربی، مفاهیم و مصداقهای گوناگونی دارد. یکی از معانی ید، نعمت و رحمت است.[۱۰]
در این صورت معنا چنین میشود: در زمان ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه، با آفتزدایی از درخت عقل و خرد و ایجاد بستر و زمینه مناسب برای رشد و شکوفایی عقول مردم، رحمت و نعمت خداوند بر مردم نازل میشود و همه آنان هدایت مییابند و به سر منزل مقصود (کمال) میرسند. خداوند در قرآن کریم در مورد یکی از حکمتهای نبوت میفرماید: (و یضع عنهم اصرهم و الأغلال التی کانت علیهم)[۱۱]؛ «پیامبر زنجیرها و مشقتها (جهالت و هواپرستی) را از آنها (مردم) بر میدارد». در اینجا منظور از زنجیر و مشقّت، بندها و زنجیرهای مادی نیست؛ بلکه مقصود زنجیرهای نادانی و فساد است که پیامبر اکرم با هدایتها و تلاشهای فراوان فرهنگی، آن را از انسانها بر طرف ساخت. در عین حال از هدایتهای تکوینی ویژهای نیز استفاده کرد و در دل و جان مردم مشرک و فاسد نفوذ معنوی داشت و تأثیرات عمیقی بر آنان گذاشت.
در عصر ظهور نیز امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، تمامی موانع و آفتهای رشد و تعالی عقلانی انسانها را از بین میبرد و عقول آنان را به حد بالایی از شکوفایی و رشد میرساند. در اینجا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه ادامه دهنده راه پیامبران و تکمیلکننده برنامههای آنان به خصوص پیامبر اسلام صل الله علیه و آله است. در واقع در این عصر به دو بعد تعلیم و تزکیه عموم مردم پرداخته میشود؛ یعنی، هم بر بصیرت و دانایی آنان افزوده میشود و هم پاکسازی و تزکیه نفوس در اولویت قرار میگیرد. قرآن در این رابطه میفرماید: (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ)[۱۲]؛ «او است که در میان قوم بیکتاب، پیامبری از میان خودشان بر انگیخت که آیات او را بر آنان میخواند و پاکیزهشان میدارد و به آنان کتاب و حکمت میآموزد». بر اساس این آیه، تکامل وجود انسان از جنبههای علمی و عملی و تزکیه و تهذیب او، به عنوان هدف نهایی بعثت پیامبر صل الله علیه و آله معرّفی شده است و یکی از زمینهها و بسترهای رسیدن به این هدف، بصیرت بخشی و علمآموزی به انسان است. امام علی علیه السلام میفرماید: «خداوند فرستادگان خود را در میان مردمان بر انگیخت و پیامبران خویش را پیاپی روانه کرد تا از آنان رعایت میثاق فطری الهی را باز طلبند و نعمتهای فراموش شده خدایی را به آنان یاد آور سازند و نیروهای پنهان عقل آدمی را آشکار کنند (یثیروا لهم دفائن العقول) و آیات بهنجار آفرینش را به مردمان بنمایانند...».[۱۳] بر این اساس نقش اصلی دعوت پیامبران، گسترش دانایی و آموزش و تعلیم است و ایمان و معرفت، خود از شاخههای دانایی به شمار میرود. پیامبران به انسانها، راه و رسم زندگی و هدف و نتیجه آن را میآموختند و ارزش انسان و والایی مقام و نقش برجسته او در کائنات و توانایی و ظرفیت وجودی او را در رسیدن به تکامل فراگیر و تعالی روحی، به وی یادآور میشدند. در پرتو چنین تعلیمی، نیروی تفکر و خردورزی را در او بیدار میکردند و به اندیشه درباره مبدأ و معاد و کشف رموز و اسرار آیات الهی وا میداشتند. البته در کنار این و فراتر از آن، به تزکیه و تهذیب او اهمیت داده و راه رسیدن به کمال را در اخلاق متعالی و معنویت دینی میدانستند.
پیوند تعلیم و تربیت
تقسیم تربیت به دو بخش عقلانی و اخلاقی، در فلسفه جدید تعلیم و تربیت نیز مورد توجه قرار گرفته است. ژان پیاژه، یکی از متخصصان این فن، ضمن تأکید بر همراهی حیرت آور این دو بخش از تربیت، ایجاد تفکر منطقی را در انسان مستلزم پرورش او میداند و بر تربیت عقل و قلب اصرار میورزد. به نظر وی:
«اولین وظیفه تربیت تشکیل و بنا کردن عقل است... حق بهره مندی از تربیت اخلاقی همانند برخورداری از پرورش عقلی، در این است که آدمی حق داشته باشد، عقل و اخلاق را واقعا در خود بسازد یا لا اقل در تهیه و ساختمان آنها سهیم باشد و آن متضمن چیزی بالاتر از کسب معرفتها یا گوش دادن به درس و اجبار به اطاعت است. این حق در واقع، حق سفتن و پرداختن لوازم معنوی گران بهایی است که ساختن آنها در گرو محیط اجتماعی مخصوصی است».[۱۴]
خواجه نصیر طوسی میگوید:
در صورتی انسان به سعادت واقعی نایل میشود که شهوت و غضب و آمال و آرزوهای خویش را تحت فرمان خرد قرار دهد و خرد را به فرمان دین در آورد و اراده خویش را در مشیت خداوند فانی سازد.[۱۵]
انسان موجودی است اثر گذار و تأثیر پذیر؛ ولی اثرپذیری او باعث شده است که موجودی قابل انعطاف باشد. نفس انسان در آغاز سالم، صاف و بیآلایش است و میتواند تحت تعلیم و تربیتهای گوناگون قرار گیرد. همچنین چون انسان دارای قدرت اختیار، انتخاب و اراده آزاد است؛ هم مسؤول است و هم میتواند ماهیتهای متفاوت و مختلف پیدا کند و این تعلیم و تربیت است که آینده و سرنوشت انسان را میسازد و مسیر زندگی وی را تعیین میکند. اگر تربیت و تعلیم بر اساس فطرت پاک و استعدادهای درونی عالی او باشد، در این صورت او یک انسان پاک و وارسته و متخلق به اخلاق اسلامی به بار خواهد آمد و اگر تربیت شخصی، مبتنی بر فساد اخلاقی و معیارهای غیر الهی باشد، از وی فردی فاسد و بیایمان ساخته خواهد شد. یکی از متفکران معاصر مینویسد:
«عقل و قلب آدمی یا به عبارت دیگر این دو نوع فعالیت درونی، موقعی است که نورانیت روح را ـ که روشنایی خود را از مبدأ اعلی (نور السماوات و الارض) گرفته است ـ بپذیرد؛ کلیه احکام و فعالیتهای آنها نورانی میشود و اگر آن دو پدیده به همین روشناییهای طبیعی قناعت بورزند و رابطه خود را از روح و نورانیت آن قطع کنند، مانند حواس طبیعی که داریم، تنها پدیدهها و روابط صوری جهان طبیعت را درمییابند؛ چنان که چشم را این نور حالی بین کند، همچنین جسم و عقل و روح را گرگین کند».[۱۶]
عقل و دلها بیگمانی عرشیاند
در حجاب از نور عرشی میزیند
عقل باید نور ده چون آفتاب
تا زند تیغی که نبود جز صواب
این یک نکته کلیدی و مهم است که در عصر ظهور مورد توجه بایسته و شایسته قرار میگیرد و انسان با دو بال علم و اندیشه و تربیت و تزکیه، به رشد و کمال میرسد. او با ابزار علم و خرد، بر جهان بدعت و جهالت ویرانگر خود فائق میآید و با تهذیب و تزکیه نفس، هر چه بیشتر با خود و خدای خود آشنا شده، بر نفس پیروز میگردد و به کمال شایسته خود (عبودیت و بندگی) میرسد. این، یعنی: شکوفایی ظرفیتهای روحی و معنوی انسانی، فزونی حیرت انگیز ایمان و تقوا، فضیلت محوری، بالا بردن سطح دانایی و خرد ورزی و در نتیجه، رسیدن به «بصیرت اخلاقی».
این نظریه مبتنی بر نگرش چند بعدی و جامع به انسان و امور مختلف او بوده و در صدد تبیین این انگاره است که انسان با روشنبینی پارسایانه و اخلاق و ایمان، میتواند تمامی مسائل خود را سامان درست ببخشد و در پرتو بصیرت واقعی، به خیر مطلق و سعادت برین (قرب الهی و عبودیت) نایل آید؛ چنان که در روایت زیبایی آمده است: «الخیر کلّه فی ذلک الزمان یقوم قائمنا و یدفع ذلک کله»؛[۱۷]«همه خیرها در آن زمان است؛ وقتی که قائم ما قیام کند و زشتیها را از میان بردارد».
یکی از ابعاد مهم این نظریه، تکیه بر فزونی دانایی و پارسایی انسان و تغییر و تحولات گسترده فرهنگی و درونی در او و جامعه است. پی بردن به باطن و عمق پدیدهها، به خصوص کاستیهای اخلاقی و رذایل فردی و اجتماعی، و مشاهده واقعیات هستی و بایستههای اخلاقی و ایمانی و... از دستاوردهای این نوع نگرش است. به عنوان نمونه بحث عدالت در عصر ظهور مؤلّفهای مهم و فراگیر است؛ به طوری که در ابعاد مختلف زندگی محقق خواهد شد (حتی در ابعاد اخلاقی). برای اینکه انسانها از مزایا و زیباییهای عدالت آگاه شوند، باید با تمام وجود آن را درک کنند و به عمق و ژرفای آن پی ببرند و در واقع با دل و جان پذیرای آن باشند. به همین جهت در روایات آمده است: حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه واقعیت عدل را به تمام معنا برای مردم جلوهگر خواهد ساخت و آنان نیز با بصیرت خود، آن را مشاهده خواهند کرد:«فیریکم کیف عدل السیره».[۱۸]
حتی در کنار این میتوان به روایتی اشاره کرد که خداوند بر وسعت بینایی و شنوایی مردم میافزاید (اذا قام مدّالله لشیعتنا فی اسماعهم و ابصارهم)؛[۱۹] این وسعت بینایی، میتواند علاوه بر امور ظاهری، در امور معنوی و باطنی نیز کاربرد داشته باشد.
چرایی بصیرت اخلاقی
برای پاسخ به این پرسش که چرا فرض «بصیرت اخلاقی» در جهت تغییر و تحوّل رفتارها و گفتارها و پندارها در عصر ظهور مطرح شده و چرا توجه ویژهای به رشد فکری و اخلاقی گشته است، چند انگاره و دلیل را میتوان بیان کرد:
یک. کنه شناسی و پاسخهای چند سطحی
ابتدا باید دید ـ علم به خصوص فلسفه ـ به دنبال چیست؟ شناخت وجود؟ شناخت حقیقت؟ شناخت اندیشه؟ شناخت تجربه؟ شناخت بودن؟ شناخت مشکل و...؟ پاسخی هم که به دنبال آن میگردد، چیست؟ به نظر میرسد به جهت تعدد آرا و اندیشهها، هیچ وقت نتوان پاسخ روشن و قاطعی به آنچه که باید باشد، داد؛ زیرا پاسخها متفاوت و متعدد و مشکلات و کاستیها فراوان است ... این عدم رسایی و کارآمدی، نشان میدهد که باید مسیر دانشها را عوض کرد و به دنبال ریشه یابی واقعی مشکلات و کاستیها بود؛ آن وقت متناسب با این دریافتها (که ممکن است در سطوح مختلفی به ریشه و علت آنها رسید)، پاسخهای مختلف و چند سطحی ارایه کرد؛ یعنی، یک مشکل و پدیده سیاسی یا اجتماعی، ممکن است دارای ریشهها و عوامل به وجود آورنده متعددی ـ آن هم در سطوح و مراحل مختلفی ـ باشد. ما باید ابتدا برای هر سطح از این عامل ایجادی، پاسخهای درخوری (کوتاه مدت، میان مدت و مادی و صوری) ارائه بدهیم. آن گاه ریشه و عامل اصلی آن را یافته و پاسخ کامل، بنیادین و بلند مدتی برای رفع آن ارائه کنیم. این «کنهشناسی» و پاسخهای چند سطحی است که میتوان در آموزههای دینی، به خصوص آموزههای عرفانی، اخلاقی و سیاسی، آن را مشاهده کرد و به راه حلها و پاسخهای روشن و بنیادین آن پی برد.
به عنوان مثال جنگ و کشتار یکی از پدیدههای مهم زندگی سیاسی و از اساسیترین مشکلات بشر است. در «کنه شناسی جنگ» ابتدا به عواملی چون اختلافات ژئو پولیتیکی (جغرافیایی)، تضادهای نژادی، منفعت طلبی مادی و استعمار دیگران و... پی میبریم. در این سطح میتوان به کمک سازمانهای فراملّی و یک سری قواعد حقوقی، تا حدی جنگ را کنترل کرد. اما در سطح بعدی ما با روحیه استکباری، زیاده خواهی، افکار مازوخیستی، تجاوزگری، سفاکی و... رو به رو هستیم که پاسخ آن جهاد و مبارزه و استقامت و از بین بردن ظالمان و سفاکان است.
اما در سطح بالاتر به کنه این مشکلات و ناهنجاریها پی میبریم و آن عدم تهذیب انسان، قوت گرفتن خوی حیوانی و شیطانی، رشد اخلاق ذمیمه (حرص و آز) و دوری از تعالیم دینی و اخلاقی و... است.
در این سطح به بایستگی تربیت و تعلیم انسان، تزکیه و تهذیب او و از بین بردن رذایل اخلاقی و حاکمیت ورع و تقوا پی میبریم. این همان چیزی است که پیامبران برای آن مبعوث شده و صالحان و امامان برای آن تلاش کردهاند و منجی موعود نیز برای تحقق آن ظهور خواهد کرد (یزکیهم و یعلمهم).
پس «کنه شناسی»، در صدد ریشه یابی واقعی مشکلات و کاستیهای زندگی فردی و اجتماعی بشر و یافتن سطوح مختلف عوامل به وجود آورنده این مشکلات است. پس از پی بردن به کنه و ریشه مشکلات، پاسخهای متناسب در سطوح مختلف ارائه میشود؛ اما مهمترین و بنیادیترین پاسخ، پس از یافتن ریشه و کنه اصلی و واقعی مشکلات و پدیدهها ارائه میشود (نهاییترین پاسخ ممکن).
یکی از علما و بزرگانی که به دقت این مسأله را مورد توجه قرار داده، امام خمینی است که در اینجا به چند مورد از دیدگاههای ایشان درباره ریشه وکنه ناراستیها و مشکلات اشاره میشود:
۱٫ حب دنیا
«ریشه تمام اختلافاتی که فاقد هدف مشخص و مقدسی باشد، به حب دنیا بر میگردد و اگر در میان شما هم چنین اختلافاتی وجود دارد، برای آن است که حبّ دنیا را از دل بیرون نکرده اید. مردان خدا که حب دنیا را از دل بیرون کرده اند، هدفی جز خداوند ندارند، هیچ گاه با هم بر خورد نداشته، چنین مصایب و مفاسدی به بار نمیآورند. اگر تمام پیامبران الهی امروز در یک شهر گرد آیند، هرگز با هم دوییت و اختلاف نخواهند داشت؛ زیرا هدف و مقصد یکی است. دلهای همه متوجه به حق تعالی بوده، از حب دنیا خالی است».[۲۰]
۲٫ عدم تربیت و تزکیه
«... چنانچه خودمان را تربیت بکنیم، مشکلات مان همه رفع میشود. همه مشکلات از این است که ما تربیتنشدهایم؛ یک تربیت الهی و تحت بیرق اسلام در نیامدیم. به واقع همه این کشمکشهایی که شما ملاحظه میکنید، همه این کارشکنی ها... همه اینها برای این است که تربیت در کار نیست، تزکیه نیست».[۲۱]
و نیز «گرفتاری همه ما برای این است که ما تزکیه نشده ایم، تربیت نشده ایم. عالم شدند، تربیت نشدند، دانشمند شده اند، تربیت نشدهاند. تفکراتشان عمیق است، لکن تربیت نشدهاند... غایت بعثت این تزکیه است. غایت آمدن انبیا این تزکیه است و دنبالش آن تعلیم».[۲۲]
۳٫ جهالت و فقر فرهنگی
«.... تمام گرفتاریهایی که ما در طول مدت تاریخ داشتیم، بهره برداری از جهالت مردم بوده است. جهالت مردم را آلت دست قرار دادهاند و بر خلاف مصالح خودشان تجهیز کردند. اگر علم داشتند، علم جهت دار داشتند، ممکن نبود که مخربین بتوانند آنها را به یک جهتی که بر خلاف آن مسیری است که مسیر خود ملت است، تجهیز کند. علم و سواد است آن جهتی که باید به او توجه کرد که میتواند ملت را از همه گرفتاریها نجات بدهد».[۲۳]
علل ناراستیهای قبل از ظهور
یکی از صاحب نظران تصویری از انگیزهها و علل انحراف در جامعه پیش از ظهور را چنین ارائه کرده است:
۱٫ فرهنگ سازی ضد دینی از سوی دولتها (و مکاتب) برای به انحراف کشاندن نسلهای رو به رشد در مدارس و دانشگاهها و نیز رسانههای ارتباط جمعی؛
۲٫ اعمال فشار از سوی حکومتها برای وضع و اجرای قوانین مخالف با عدالت اسلامی؛
۳٫ نیاز مالی به طور عام و رقابتهای سود جویانه به طور خاص که باعث میشود فرد برای رسیدن به ثروت به هر کاری دست بزند؛
۴٫ رقابتهای کور اجتماعی و تجمل گرایی در مسکن و لباس و اسراف در خوراک و نیز استفاده از امکانات مدرن به دلیل راحت طلبی و فخر فروشی؛
۵٫ تحریک غریزه جنسی انسانها در اشکال مختلف و... .[۲۴]
با بررسی روایات مربوط به دوران قبل از ظهور، میتوانیم ریشه و کنه بسیاری از مشکلات و ناهنجاریها را در گزینهها و انگارههای زیر شناسایی کنیم:
۱٫ قساوت و ناراستی قلوب
«هنگامی که مردم بر روی دلهای درنده خوی خود جامه میش بپوشند، دلهای آنها از مردار گندیدهتر و از خار، تلختر است» و«دل مرد را قساوت میگیرد و همانند بدنش میمیرد» و «دلها را قساوت میگیرد، دیدهها خشک میشود و تلاوت قرآن بر زبانها سخت میگردد».
۲٫ نبود حق و عدالت
«حق، مرده و اهل حق رخت بر بسته است... جور و ستم همه شهرها را فرا گرفته است» (رَأَیْتَ الْحَقَّ قَدْ مَاتَ وَ ذَهَبَ أَهْلُهُ وَ رَأَیْتَ الْجَوْرَ قَدْ شَمِلَ الْبِلَاد) [۲۵] و « دلها را قساوت میگیرد و زمین پر از ستم میشود». «ستم و تباهی فراوان و منکر آشکار میشود» (کَثُرَ الْجَوْرُ وَ الْفَسَادُ وَ ظَهَرَ الْمُنْکَر) [۲۶] و« زمین با جور و ستم پیشوایان ظالم و گمراه میمیرد» (بعد موتها بجور أئمه الضلال).[۲۷]
۳٫ کفر و تباهی جوامع
«زمین با کفر اهل آن میمیرد» (بعد موتها بکفر اهلها) و« کافران ... از مشاهده فساد و تباهی جهان در پوست نمیگنجند» (رَأَیْتَ الْکَافِرَ فَرِحاً لِمَا یَرَى فِی الْمُؤْمِنِ مَرِحاً لِمَا یَرَى فِی الْأَرْضِ مِنَ الْفَسَاد) [۲۸] و «فاسق ترین مردمان بر آنان حکومت میکند و پستترین مردم، پیشوایان میشوند. اشرار از ترس شرارت مورد احترام میباشند و غنا و موسیقی علنی میگردد. هر ملتی، ملتهای پیش را لعن میکنند».
۴٫ مرگ انسانیت و اوج شیطنت ابلیس
«شیطان در نسوج بدنشان شرکت جسته، با خونشان آمیخته و همراه خون، در شریانهایشان حرکت میکند. همواره انسانها را به تهمت و افترا تشویق میکند تا فتنهها افق شهرها را فرا گیرد... » و «اهل آن زمان گرگ شده و پادشاهان آنها درنده و مردم متوسط آنها خورنده و بینوایان آنها چون مردگان افسرده باشند» (وَ کَانَ أَهْلُ ذَلِکَ الزَّمَانِ ذِئَاباً، وَ سَلَاطِینُهُ سِبَاعاً، وَ أَوْسَاطُهُ أُکَّالًا، وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتا)[۲۹].
«زمانی بر امت من میآید که در آن زمان درون آنها پلید میشود؛ ولی ظواهر آنها به طمع دنیا آراسته میگردد».
۵٫ ضعف ایمان و دینداری
«دلها از ایمان تهی میگردد و مؤمن در میان آنان به هر گونه ذلت و خواری دچار میشود» (قُلُوبُهُمْ خَالِیَهٌ مِنَ الْإِیمَان)[۳۰] و «مردم از دین خدا دسته دسته بیرون میروند، آن چنانکه دسته دسته به آن داخل شدهاند» (سَیُخْرِجُونَ أَقْوَاماً مِنْ دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجا). [۳۱] «اهل زمانه دگرگون میشوند ... دلها را شک و تردید فرا میگیرد. رشته دین از گردن آنها خارج میشود و پیوند آنها با دین قطع میگردد».
۶٫ نبود اخلاق و معنویت
«نمازها تباه میشود ]و انسانها[ به دنبال شهوتها رفته و از هوای نفس پیروی میکنند» (إِضَاعَهَ الصَّلَاهِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ) [۳۲] و خودپرستی در اعماق دل ها، نفوذ کرده آن سان که سمومات در بدنها نفوذ میکند [و باعث مرگ میشود] (دَبَّ الْکِبْرُ فِی الْقُلُوبَ کَدَبِیبِ السَّمِّ فِی الْأَبْدَان)[۳۳]. «راستی و درستی، کمیاب و نادر میشود و دروغ همه جا را فرا میگیرد» و....
۷٫ کم رنگ شدن خردورزی و دانایی
«ضلالت و گمراهی فراوان میشود و هدایت کمیاب میگردد» و «زمانی ظاهر میشود که علم [واقعی] رخت بر میبندد و نادانی ظاهر میشود» (یَکُونُ ذَلِکَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ وَ ظَهَرَ الْجَهْل). [۳۴] «جهالت بر سریر قدرت مینشیند و زنگ باطل پس از یک دوره سکوت به صدا در میآید. مردم برای کارهای ناشایست دست برادری به یکدیگر میدهند» (أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَکِبَ الْجَهْلُ مَرَاکِبَه)[۳۵] و ... .
با بررسی این موارد ما به صراحت در مییابیم که مشکل اساسی و همیشگی بشر، در همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعیاش، وجود خلأ «اخلاق» است. مشکل بشر، فقر دانش نیست؛ فقر اخلاق و عدم پیوند علم و عقل با اخلاق انسانی است. یک نگاه گذرا کافی است تا این حقیقت را اثبات نماید که سوختن صدها میلیون انسان جهان سومی در ورطههای فقر، اعتیاد، بیماریهای مدرنی چون ایدز و ... عاملی جز خلأ اخلاق ندارد. اخلاق ضرورتی است که خلأ آن در میان همه جوامع احساس میشود؛ اما این آتش افتاده به جان انسانهای مستضعف، بیشتر معلول فقر اخلاقی در میان جوامع پیشرفته و به ویژه رهبران و سردمداران آنها است.
انسان بدون اخلاق و تربیت واقعی و بدون شکوفایی استعدادهای درونی و ابعاد روحی و فطری؛ یعنی، انسان فاقد همه چیز. هر چه پیشرفت علم و صنعت بیشتر باشد، نیاز به رعایت اخلاق شدیدتر میشود.[۳۶]
پس از شناخت این ریشهها و عوامل است که میتوان تصویری واقع بینانه از عصر ظهور و پاسخهای متناسب برای رفع مشکلات و راه حلهایی چند سطحی برای اداره امور ـ که در روایات به صراحت به پارهای از آنها اشاره شده است ـ به دست آورد.
دو. فرارسایی چند بعدی (کمال نهایی و کمالات فرعی)
کمال (فرارسایی)، عبارت از صفتی است که بر رشد وجودی یک موجود یا پیدایش صفت مناسب در موجود، اطلاق میشود... در جهان طبیعت هر موجودی در جست و جوی آن است که به کمال نهایی و لازم وجودیاش نایل شود. کمال نهایی هر موجودی، عبارت از رسیدن او به آخرین درجه وجودیشاش میباشد. انسان قبل از آنکه تهذیب نفس کند و به ظهور فعلی فضایل بپردازد تا به کمال برسد؛ باید به کمال نهاییاش عالم و آگاه باشد تا شرایط لازم جهت رسیدن به آن را فراهم آورد. البته برای رسیدن به این کمال نهایی،باید از معبرها و گذرگاههایی عبور کند و به کمالات مختلفی ـ که نقش واسطهای دارند ـ دست یابد.
تکامل و تعالی فراگیر، همواره مورد توجه و خواست انسان بوده و رسیدن به کمال و سعادت، آرمان همیشگی او بوده است. با این حال یکی از مجهولات او این است که کمال انسان در چیست؟ در این رابطه دیدگاههای گوناگونی وجود دارد؛ مانند:
۱٫ کمال انسان در ترقی عقلانی است که از راه علم و فلسفه حاصل میشود.
۲٫ کمال انسان در برخورداری هر چه بیشتر از لذاید مادی است. برای رسیدن به آن باید با ابزار علم و تکنیک، از منابع و ثروتهای طبیعی استفاده کرد تا زندگی مرفهتر و لذت بخش تری فراهم آید.
۳٫ کمال انسان در ترقیات معنوی و روحانی است که از راه ریاضتها و مبارزه با لذایذ مادی حاصل میشود.
۴٫ کمال انسان در برخورداری دسته جمعی از مواهب طبیعی است و برای رسیدن به آن، باید در راه رفاه همه طبقات اجتماع کوشید.
۵٫ کمال انسان در رشد عقلانی و اخلاقی است که از راه تحصیل علوم و کسب ملکات فاضله به دست میآید و... .
بر اساس ایات و روایات، کمال اصلی و نهایی انسان، «قرب و لقای الهی» است . کمال حقیقی او، همان مقام قرب پروردگار است و سایر کمالات بدنی و روحی، همه
مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم
انتظار موعود
2476-3942
0
176
2014
10
23
خاندان نوبختی، راویان احادیث مهدویت و حامیان مقام ولایت
62533
FA
Journal Article
1970
01
01
در این نوشتار، با نگاهی اجمالی، خدمات خاندان نوبختی، کاوش و بررسی گشته و بر نقش آنان در خدمت به ساحت قدس مهدویت و نقل روایات مرتبط به آن حضرت تأملی گذرا شده است.
خاندان نوبختی را میتوان از مدافعان راستین آیین اثناعشری دانست که در تحکیم مبانی مذهب و رد آرای مخالفین از هیچ فداکاری دریغ نکردهاند. ما در این مقاله، شرح حال چهار نفر از آنان را شناسایی میکنیم که روایات مهدویت را نقل کرده و در مواقع خطیر، با ادله عقلی و نقلی، مدافع حریم مهدویت بودهاند.
مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم
انتظار موعود
2476-3942
0
176
2014
10
23
شناخت یوسف زهرا از یوسف قرآن
62534
FA
Journal Article
1970
01
01
بین یوسف زهرا علیها السلام با یوسف نبی علیه السلام شباهتهای فراوانی درجمال صورت و حسن سیرت (مانند عصمت، صداقت، قدرت، مکانت، صبر و تقوای الهی و مدیریت) و فراز و نشیبهای زندگی (مانند غیبت، تنهایی،غربت، ناشناختهبودن در برههای از زندگی میان مردم، دستگیری از محرومان و شفابخشی بیماران و نابینایان، ایجاد حکومتی پر از رحمت عدالت؛ گرچه تمایزی نیز دارند، وگسترش عدالت وگستراندن سفره رحمت وجود دارد.
در این مقاله به پارهای از این شباهتها و تمایزات اشاره میشود.
مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم
انتظار موعود
2476-3942
0
176
2014
10
23
عصر مهدویت و حقوق محیط زیست
62535
FA
Journal Article
1970
01
01
در نوشتار حاضر، برای تبیین وضعیت حقوق محیط زیست در عصر مهدوی، ابتدا به وضعیت حقوق مزبور و اهمیت و شرایط بحرانی آن در جهان امروز اشاره میشود. سپس برای تشریح بیشتر موضوع در حکومت جهانی موعود، به طور اجمال، این مسأله در سیره معصومان علیه السلام بررسی میشود. نتیجه این بررسی نشان خواهد داد توجه ویژه حکومت مهدوی به موضوع محیط زیست و ارتقای تعالی بخشی به آن، ریشه در تفکر ناب اسلامی دارد. آنگاه به طور ویژه، مبحث حاضر در آموزه مهدوی تحقیق شده و این نتیجه به دست خواهدآمد که در عصر ظهور، حقوق محیط مذکور به نحو کامل رعایت شده و حتی موجودات و محیط زیست آنها درگسترههایی به وسعت جهان هستی، در حیات مادی و معنوی تکامل یافته به نهایت تحقق استعدادها و قابلیتهای بالقوه خویش خواهند رسید و عالم هستی از هرگونه آلودگی مادی و معنوی، پاک خواهد شد. در خاتمه، برخی ویژگیهای زیستمحیطی دوران طیبه مهدوی به نحو اجمالی یادآور میشود.
بنابراین محیط زیست و موجودات هستی با این تحول و استحاله ایجابی، به اصل و وضع اصلی و طبیعی والهی خود باز خواهند گردید و بنا به تعریف عدل)قرارگرفتن هر چیز در جای خود و استیفای اهلیتها و استحقاقها) عدالت درباره آنها اجراشده و به نهایت اهلیت و سزاواری و تحقق استعدادها و قابلیتهای مکنون خویش دست خواهند یافت.
مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم
انتظار موعود
2476-3942
0
176
2014
10
23
جنبش سیاسی بابیه و آموزههای مهدویت (اهداف، راهکارها و پیامدها)
62536
FA
Journal Article
1970
01
01
هر مکتب و یا آموزه عقیدتی، به مقداری که ظرفیت اصلاح مردم و ایجاد تحولات مثبت در جامعه را داشته باشد، به همان میزان میتواند زمینه سوء استفاده راهزنان و فرصت طلبان را داشته باشد. آموزههای خاص تشیع، مانند انتظار، شهادت طلبی و موعودباوری هم از این مقوله استثناء نیست؛ پیروان فرقه بابیه با استفاده از فضای خاص سیاسی و اجتماعی داخلی و خارجی که در زمان بروز آن فرقه وجود داشت این آموزهها را در جهت بسیج مردم در نفی اسلام و ایجاد بدعت در اعتقادات به کار گرفتند و با بهره گیری از عناوین، کار تشکیلاتی و برنامهریزی بلند مدت زمینه تشکیل فرقه ضاله بهائیت را هم ایجاد نمودند که مورد بهرهبرداری استبداد و استعمار در تثبیت حاکمیت آنها بر مردم قرار گرفت.
ما در این مقاله در پی آنیم که راهکارهای سیاسی پیروان و مدعیان بابیه را در جهت کسب قدرت با استفاد از ابزار فرهنگی و عقیدتی بررسی نموده و پیامدهای آن را نیز تشریح نمائیم.
مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم
انتظار موعود
2476-3942
0
176
2014
10
23
خلاصه مقالات به عربی
62537
FA
Journal Article
1970
01
01