اثرگذاری دین بر تمدن در دو ساحت قابل تصور است: ساحت خرد که به ظواهر تمدن مانند بناها، آثار علمی و آداب و رسوم مربوط است و ساحت کلان که به بنیان اندیشهای و روح حاکم بر تمدن مربوط میگردد. ساحت نخست، با مروری بر منابع مربوط، به آسانی قابل اثبات است و ساحت دوم در آثار نظریهپردازان تمدن، بیش و کم مورد توجه قرار گرفته است. در قلمرو اسلام نیز اثبات ساحت نخست به دلیل بدیهی بودن، از استدلال بینیاز است. برای اثبات ساحت دوم میتوان افزون بر تجربة تاریخی، به استدلال عقلی دست زد. اسلام، در دو مقیاس فردی و اجتماعی، برای بالابردن ضریب اثربخشی آموزههای خود و به عنوان گامی برای تکمیل این آموزهها؛ آنها را به الگوهایی آرمانی پیوند زده است. بر این اساس، آموزههای مهدویت، میتواند از طریق ترسیم آیندهای دستیافتنی، در شکل دادن به روح حاکم بر تمدن جدید اسلامی نقشآفرین باشد. این ترسیم از آینده را میتوان «چشماندازی تجویزی» به شمار آورد که حلقة وصل مهدویت و تمدن جدید اسلامی است. نوشتار پیش رو، به واکاوی این نکته پرداخته و در پایان برای بهرهگیری از این ظرفیت چند پیشنهاد ارائه داده است.